از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

سلسله قصد

-سلسله قصد-

سلسله قصد

"چوپان آتا" نشانه‌ای بود بر آن کوه بلند.(1) از پایین که نگاه می‌کردی نقطه ای کوچک بود و دسترسی به آن آرزویی دور می‌نمود. در راه که می‌رفتی و مارپیچ جاده را طی می‌کردی از تپه بالا دست ناگهان می‌دیدیش. نزدیک بود؛ مثل دعای برآورده شیرین و مثل یک جرعه آب یخ چشمه، نوشیدنی. با رفیقم سرازیر شدیم به سویش و بعد هم‌قدم اوج گرفتیم روی دامنۀ تپۀ کوچکی که انگار دامن دلِ گشادۀ چوپان آتا بود. همان او بود، همان رفیق قدیمی مهربان و آرام که بره ها در دامنش می‌خوابیدند و گوسفندان سرو گردنش را به آشنایی بو می‌کشیدند و مثل علف شیرین مزه می‌کردند.

گنبدی کوچک و ساده و تنها بود و برخلاف دو بقعه دیگر آن نزدیکی، زیارتگاهی در مجاورتش نداشت. با دوستم بی آنکه تلاشی برای هماهنگی کنیم به آهنگ سرزمینش در آمده بودیم. در دویست قدمی‌اش پای درخت نیاز، درختچه ای که به بوته‌ای سرسخت و گسترده می‌مانست و به انداره برگهایش نخ و پارچه نذر و نیاز آویخته داشت نشستیم و گذاشتیم آهنگ تپه‌های سبز و و شیب‌های نرم و دل انگیزشان نوازشمان کند. دستم رفت به سوی سرشاخه ظریف و برگ تازه روییدۀ لطیف و سبزقرمزش. به نرمی پر پروانه‌ای آن را میان انگشتانم گرفتم انگار پوشش کرکی ظریفی دارد که ممکنست لطمه ببیند... و با درخت هم نفس شدم. چوپان آتا و ریشه و دامن سبز و آهنگ زمین و نور آسمان مرا بلعید و لحظه ای طعم عمیق شوری شیرین در دلم ریخت. بودم؟ اگربه این روشنی به یاد دارم پس بودم. شوری بودم از آمیختگی. لحظه ای بعد سعی کردم بیاد بیاورم روی زمین چه می‌خواهم. کلمات یاری نمی‌کرد. سلسله‌ای از قصدها در من جاری شد. می‌دانستم آنها دعای منند. یعنی دعای من هم هستند. اما کلماتی وجود نداشت که بدانم چه هستند. گذاشتم از ریشه‌هایم بیایند بالا و از من رد شوند. عبورشان چشمهایم را تر کرد و دلم از هیجانی شیرین پر شد. چه خواسته بودم؟ به کلمات نمی‌دانستم. هرچه بود مهر چوپان آتا و نیازهای آویخته به درختچه همه در تنم جاری بود. دلم روشن بود. همانطور که در راه برگشت قدم می‌زدیم نیازهایم را با کلمات مرور کردم و از دور، بر درختچه آویزان کردم. برگشتم و نگاه کردم. چوپان آتا همیشه آنجا بود. در خیال من، حتی وقتی دیگر گنبدی نبود.

 

(1)   در منطقه دشت ترکمن، گورستانی قدیمی و در نزدیکی‌اش بقعه خالد نبی وجود دارد. گفته می‌شود خالد نبی پیامبری پس از عیسی و قبل از محمد، از یمن به این منطقه مهاجرت کرده بوده است. چوپان آتا شبان خالد نبی، یا یکی از اولیای گمنام و یا یکی از همراهان وی بوده است که مورد توجه و احترام ترکمن‌هاست. در ویکی پدیا بیشتر بخوانید.

 

سپیده رئیسیان زاده